کد مطلب:7784 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:272

سال فراز و نشيب، روايتي تازه از انجمن حجتيه (1)
مقاله

اشاره: «بازتاب» در سلسله گزارشاتي، عملكرد «انجمن حجتيه» را مورد كنكاش قرار داده است، در بخش اول اين گزارشها به بررسي زمينه ظهور، عملكرد مؤسسين اين انجمن از سال 1321 تا 1336 (زمان تأسيس «انجمن حجتيه مهدويه»)، انتشار اساسنامه اين انجمن در روابط مؤسسين آن با جبهه ملي، حزب توده و كودتاي 28 مرداد پرداخته است.

 

بررسي پيشينه و شخصيت شيخ محمود حلبي مؤسس اصلي اين انجمن از ديگر موضوعات اولين بخش اين گزارش ميباشد:

چندي است كه در محافل سياسي كشور، زمزمه رونق گرفتن دوباره فعاليت انجمن حجتيه مطرح است. بسياري از فعالان كه در اين زمينه به اظهارنظر پرداختهاند، ضمن بيان اشاراتي پيرامون عملكرد انجمن مذكور، پيش از پيروزي انقلاب يا اوايل برقراري نظام جمهوري اسلامي، نحوه تعامل و مواجهه اعضاي آن را با حركت انقلابي مردم ايران مورد نقد و بررسي قرار ميدهند. نكته جالب توجه اين است كه صاحبنظران سياسي طيفهاي چپ و راست، هر يك شروع فعاليت مجدد را به نوعي مورد انتقاد قرار داده و با بيان برخي فصول مشترك انجمن با گروههاي سياسي رقيب، درصدد اثبات اين نظريه هستند كه در شرايط كنوني، جريان حجتيه و طيفهاي موجود كشور با برقراري زمينه ارتباط و همكاري، برآنند تا با بهرهگيري از فضاي موجود به منافع مشتركي برسند.

انجمن حجتيه در اين ارزيابي به فراخور تجزيه و تحليلهاي جريانهاي سياسي رقيب، گاه در جبهه راست قرار ميگيرد و گاه در جناح چپ.

به نظر ميرسد كه در شرايط كنوني و با توجه به شايعات مذكور، ميبايست با مراجعه به منابع و اسناد و مدارك مربوط به انجمن حجتيه مهدويه به ارزيابي مجددي از فعاليت و عملكرد آن دست يابيم.

اصولا پرداختن به چنين موضوعي دشواريهاي خاص خود را دارد، چون مجموعهاي از اطلاعات ضد و نقيض پيرامون انجمن وجود دارد كه صرفنظر از اظهارات و بيانات و مكتوبات بيطرفانه و از روي انصاف، برخي داوريها ناشي از حب و بغضها بوده است.

مجموعهاي كه از نظر خواهيد گذراند، حاصل تلاش نگارنده براي رسيدن به يك روايت و قرائت مستند از انجمن حجتيه و فعاليت و عملكرد آن است. در اين مقال سعي شده تا با تكيه بر منابع اصلي و مراجعه به فرآوردههاي فرهنگي و اعتقادي انجمن حجتيه، شرحي توصيفي و تحليلي ارايه شود.

 

مدخل

با روي كار آمدن سلسله پهلوي، شرايط جديدي بر فضاي فكري، سياسي و اعتقادي جامعه ايراني حاكم شد. رضاخان با هر نيت و قصدي، در صدد ايجاد تحول در ساختار اجتماعي ايران بود و به همين سبب، نوخواهي و نوگرايي را در همه شؤون، شعار خود قرار داده بود. از نظر وي سنت و مذهب، مهمترين مانع براي پيشبرد اهداف او به شمار ميرفت. از اين روي وي با انديشيدن تمهيداتي، درصدد ايجاد محدوديتهايي براي بخش روحانيت برآمد. همزمان با اين اقدام، توجه بيش از حد نشان دادن به علوم و فنون و مظاهر غربي در جامعه ايراني، زمينه را براي ورود افكار غيرديني و ضد مذهبي فراهم آورد. بسياري از تحصيلكردگان غربي در زمان مورد نظر، در شمار گروههاي مرجع درآمدند و كمكم نسل جديد، روابط محكمتري را با اين گروهها برقرار كرد. از طرفي ديگر روحانيت با احساس خطر در اين زمينه، به تكاپوي جديدي دست يافت تا شرايط را به نفع خود حفظ كند و يا اينكه دستكم موجوديت خود را در مقابل حوادث و وقايع احتمالي حفظ كند.

به طور كلي جامعه روحانيت و اقشار مذهبي اران در دوره جديد با سه جريان عمده فكري مواجه بودند كه به نوعي آنان را به رويارويي و چالش فرا ميخواندند.

جريان اول همان فارغالتحصيلان غرب بودند كه مدتي را در ديار فرنگ به كسب علم و دانش گذرانده و پس از مراجعت به وطن، در رأس امور علمي، فرهنگي و اجتماعي قرار گرفته بودند. اينان در شرايط جديد به واسطه اتكا به حمايت همهجانبه دولت و نظام شاهنشاهي، مترصد فرصتي براي جانشيني و جايگزيني روحانيت و علماي حوزههاي ديني تحت عنوان گروههاي مرجع جديد بودند. به ويژه اينكه با افتتاح دانشگاههاي متعدد، در شهرهاي مختلف كشور و ورود دانشجويان به اين مراكز علمي، رابطه نسبتا خوبي بين نسل جوان و اين گروههاي مرجع جديد برقرار شد. حاصل اين توافق و تفاهم، ظهور پديده روشنفكري بود كه البته ريشه در دوره قاجاريه داشت اما در دوره پهلوي به شدت مورد تأكيد و تشويق قرار ميگرفت. علاوه بر مراكز علمي و فرهنگي، بسياري از مناصب اجرايي و اداري در تصدي اين نسل جديد بود. بنابراين زمينه لازم براي بيرون راندن و به حاشيه كشاندن جريان مذهبي و نمايندگان آن (يعني روحانيون) فراهم بود. حتي در قوه مقننه و قضاييه نيز به جهت قانونگذاري و نظارت بر آن، كه با توجه به جو حاكم مذهبي بر جامعه ايران و به لحاظ ماهيتي، روحانيون و مجتهدان جامعالشرايط تأثيرگذار و مسؤوليتهايي را احراز كرده بودند در شرايط به وجود آمده، كمكم از نظر تعداد اعضا، رو به كاهش نهاد و فارغالتحصيلان علوم و فنون جديد جانشين آنان شدند. شايد مهمترين چالش بين اين قشر و نهاد روحانيت، آشتيناپذيري سنت و تجدد بود. روشنفكران اساسا عامل انحطاط و عقبماندگي ايران را سنتزدگي و دخالت بيش از حد امر مذهب در شؤون اجتماعي جامعه ميدانستند، بنابراين هيچگونه تعامل مشتركي را براي پيشبرد امور با روحانيت نميپذيرفتند. از ديگر سو در بين برخي لايههاي مذهبي نيز ورود فرهنگ و تمدن غربي، برابر با ناديده انگاشتن دين تلقي ميشد و به هيچ رو، پيوندي بين اين دو برقرار نبود.

جريان ديگري كه مذهبيون از گسترش آن احساس خطر ميكردند، نفوذ ايدههاي كمونيسم در ايران بود. با توجه به گذشته تاريخي و سلطه نظام استبدادي، اشاعه شعارهاي عدالتخواهي و تكيه بر آزادي مردم براي عموم پرجذبه بود. به همين خاطر همزمان با نشر اين افكار، بسياري از جوانان جزو باورمندان اين اعتقاد شدند. البته ميزان گرايش جوانان و قشر تحصيلكرده به اين اعتقاد به تناسب داراي شدت و ضعف بود. برخي تنها دلبسته شعار برابري و عدالت تفكر سوسياليستي بودند و به همين خاطر براي اشاعه آن تلاش ميكردند. برخي ديگر نيز جزو معتقدان به فلسفه كمونيسم و ماركسيسم شدند و در مسير ضديت با دين گام برداشتند. نقطه مقابل جامعه ديني آن زمان، «حزب توده» قرار داشت كه با بهرهگيري از ايدههاي كمونيستي و شعار حاكميت مردم توانسته بودند، گروه زيادي را نسبت به اين اعتقاد متمايل كنند. نفوذ حزب توده به خصوص در بين بخشي از طبقه روشنفكر و همچنين عناصر نظامي ارتش ايران، دغدغههايي را در پي داشت. مخالفان اصلي اين طرز فكر از يك سو نهاد سلطنت بود كه مظاهر قدرت و اقتدار آن مبتني بر سلطه يك فرد بر جامعه و احراز قدرت مطلقه بود. از سويي ديگر روحانيون و بخش مذهبي جامعه نيز، اشاعه فرهنگ ماركسيسم، كمونيستي را براي حيات ديني، خطرآفرين تشخيص داده بودند.

جريان فكري ديگري كه در سايه مساعدتهاي رژيم گذشته بالنده شد و بر بسياري از اركان سياسي و اقتصادي كشور سايه افكند، بهاييت بود. معتقدان به اين مسلك به ويژه از دهه 20 به بعد، با گسترش فعاليت، داراي مناصب مهمي در دولت شدند و بنا بر همين اساس، بيش از نيمي از وزراي كابينه هويدا را بهاييان تشكيل ميدادند. به موازات توفيق آنان در تصدي امور اجرايي و اداري، تبليغات فرهنگي و اعتقادي آنان افزايش پيدا كرد. بسياري از آنان به نقاط محروم كشور مبلغ ميفرستادند. همچنين فعاليت گستردهاي را براي ترغيب دانشآموزان و دانشپژوهان براي گرويدن به اين نحله فكري آغاز كردند. قدم اول آنان براي ترغيب ديگران به بهاييت، ايجاد شبهه و زير سؤال بردن بسياري از احكام و اعتقادات اسلامي بود. اين مسأله نگرانيهاي فراواني را در جامعه ديني به بار آورد و بسياري از علماي شيعي با نوشتن رديهها و بيانيهها و كتابهايي، در صدد برآمدند تا ضمن تبليغ شايسته دين اسلام، دلايل ابطال فرقه بهايي و سست بودن معتقدات آن را به اثبات برسانند و در اين راه نيز گامهاي بزرگي برداشته شد. جنبشهاي ديني و مذهبي دوره پهلوي دوم در چنين فضايي متولد شده و رشد و نمو كردند.

بنابراين بحث انجمن حجتيه مهدويه را ميبايست با همين رويكرد، مورد توجه و نحوه مواجهه اين انجمن را مورد بررسي قرار داد.

 

تاريخچه، سوابق

بنيانگذار انجمن حجتيه، شيخ محمود ذاكرزاده تولايي (حلبي) از خطبا و علماي معروف مشهد بود. وي در روز يكشنبه، 13 جماديالاول 1318 (ه.ق) برابر با 17 شهريور 1279 (ه.ش) به دنيا آمد. او تحصيلات خود را در زادگاهش گذراند. ادبيات عرب را نزد ميرزاعبدالجواد اديب نيشابوري، منطق را نزد حاجي محقق، شرح لمعه را از محضر ميرزا محمدباقر مدرس و قوانينالاصول را از ميرزا جعفر شهرستاني فرا گرفت. همچنين 6 سال در رشته فلسفه تحصيل كرد و از محضر شيخ حسن كاشاني، شيخ اسدالله يزدي و حاج فاضل خراساني بهره برد و چهار سال را در محضر آقابزرگ شهيدي، اشارات و اسفار را آموخت و سطح كفايه را نزد شيخ محمد نهاوندي و حاج ميرزا احمد كفائي و خارج فقه و اصول را در محضر حاج ميرزا محمد آقازاده خراساني و حاج آقا حسين قمي فرا گرفت و چهار سال را نزد ميرزا محمد مهدي غروي اصفهاني تلمذ كرد. (آيتالله حلبي، چهره نيم قرن تفكر رازآلود مذهبي، عمادالدين باقي، روزنامه جامعه 5/2/76، سال يكم، شماره 14)

در ميان استادان حلبي، شايد بيش از همه، مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني بر او تأثير داشت. ميرزا مهدي شخصيتي عالم و فاضل بود كه در شهر مشهد حوزه درس داشت و بسياري از طلاب اين شهر در شمار شاگردان او به شمار ميرفتند. اصفهاني را ميبايست از بنيانگذاران «مكتب تفكيك» ناميد. برخي بر اين اعتقادند كه گروندگان به اين مكتب، ضديت با فلسفه دارند. البته برابر با روايات كساني كه محضر اصفهاني را درك كردهاند، وي نسبت به فلسفه نظر خوشي نداشت. به اعتقاد محمدتقي شريعتي، وي هرچند نظريات فلاسفه را باطل ميشمرد اما، همواره سعي ميكرد، دلايل استدلاليون را در خصوص مباحث عقلي، با دليل و برهان ابطال كند.

به هر صورت تلمذ و همنشيني حلبي با ميرزا مهدي اصفهاني در رويگرداني وي از پرداختن به مباحث فلسفي و گرايش به سمت اخباريگري بسيار مؤثر بود. اساسا بسياري از طلاب حوزه علميه مشهد در آن روزگار در برابر فلاسفه آشتيناپذير بودند و بين آنان پيوندي برقرار نبود.

پس از دهه 20 همزمان با رونق گرفتن فعاليت فرقه بهاييت و نفوذ روزافزون معتقدان آن در عرصه حاكميت، بسياري از روحانيون و اقشار مذهبي در صدد مبارزه و مقابله برآمدند. استفاده از وعظ و منبر و ايراد خطابه از سوي معممين شيوه معمول آنان براي ايجاد ارتباط با مردم بود و در اين طريق آنان ميتوانستند، ترفندهاي عناصر بهايي را خنثي سازند. نقش عمده برگزاري چنين جلساتي به عهده هيأتهاي مذهبي بود. در مشهد اين هيأتها بسيار فعال بود، به خصوص اينكه عناصر بهايي نيز در اين شهر نفوذ پيدا كرده بودند. بنابراين براي مقابله با اشاعه اين تفكر ميبايستي حركت منظم و سر و سامان يافتهتري در شهرهاي بزرگ صورت ميگرفت. در مشهد هم اين اتفاق افتاد و برخي از مراكز علمي و فرهنگي، براي نشر فرهنگ اسلامي و مبارزه با مظاهر غيرديني و مقابله با افكار انحرافي، سر و شكل پيدا كرد. از مهمترين جمعيتها و انجمنهايي كه در مشهد پا به عرصه ظهور گذاشت، هيأتهاي مؤتلفه اسلامي بود. اين تشكل، مركب از 6 جمعيت و انجمن به نامهاي كانون نشر حقايق اسلامي، انجمن پيروان قرآن، انجمن تبليغات اسلامي،جمعيت طلاب علوم ديني،جمعيت مبارزين اسلام و هيأتهاي ابوالفضلي بودند. (www.meisaml.com گفتوگو با طاهر احمدزاده در خصوص انجمن حجتيه)

رهبر اين هيأتهاي مؤتلف اسلامي، شيخ علياكبر نوقاني بود كه در مسجد گوهرشاد بر منبر ميرفت و در مورد فعاليت بهاييت به مؤمنان هشدار ميداد. محمدتقي شريعتي، از بنيانگذاران كانون نشر حقايق بود كه فعاليتهاي بسياري را در زمينه علوم و معارف اسلامي و تفسير قرآن داشت. انجمن پيروان قرآن نيز به وسيله شيخ علياصغر عابدزاده تأسيس شده بود. وي مؤسس مهديه مشهد نيز بود و برخي بر اين اعتقادند كه تأسيس مهديه در تهران و ديگر شهرستانهاي كشور نيز، ملهم از اقدام مرحوم عابدزاده بود. (جريانها و سازمانهاي مذهبي ـ سياسي ايران، رسول جعفريان، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، ص 57)

انجمن تبليغات اسلامي در فروردين ماه 1321 به وسيله عطاءالله شهابپور، مدير و صاحبامتياز مجله «نور دانش»، حشمتالله دولتشاهي و علي اشرف در تهران تشكيل شد و با گسترش فعاليت آن در مشهد نيز داراي شعبه شد. (سياستگريزي و ترويج جدايي دين از سياست، حسن پناهي، روزنامه جمهوري اسلامي 9/8/81)

نماينده جمعيت طلاب علوم ديني، مصباحي بود و شاخهاي از فداييان اسلام در مشهد نيز جمعيت مبارزين اسلام را تشكيل دادند و هيأت ابوالفضلي سراب كه نماينده هيأتهاي مذهبي در مشهد بود تحت نظر نجاريان قرار داشت. شيخ محمود حلبي نيز در هيأتهاي مؤتلف اسلامي عضويت داشت. وي در آغاز روحاني هيأت مسلم بن عقيل بود و هر ساله در روزهاي قبل و بعد از نيمه شعبان، در خيابان گوهرشاد (صاحبالزمان فعلي) كه محل سكونت عدهاي از بهاييان بود، مراسم باشكوهي را برگزار ميكرد. بسياري از هيأتهاي مذهبي در آن زمان، تحت نظر آيتالله ميرزا احمد كفايي قرار داشت كه با دربار پهلوي رابطه خوبي برقرار كرده بود. اين مسأله باعث شد كه در ذهن بسياري از فعالان سياسي، مذهبي، نظير شيخ محمود حلبي، محمدتقي شريعتي و شيخ علياصغر عابدزاده و اين رابطه نامطلوب جلوه كند. به خصوص اينكه بسياري از اين جلسات مذهبي، فاقد روحيه سياسي بودند و بيشتر به امور ديني صرف ميپرداختند. اما در نتيجه مساعدتهاي نامبردگان، نيمي از اين هيأتها در مسير فعاليت سياسي قرار گرفتند. (جريانها و سازمانهاي مذهبي ـ سياسي، رسول جعفريان، ص 59 و 58) كار عمده حلبي در مشهد پس از شهريور 1320، مبارزه با بهاييت و پرداختن به امور تبليغي در قالب منبر بود و در اين زمينه مهارت و شهرت خاصي پيدا كرد. حلبي در برخورد با بهاييان، متأثر از مرحوم آيتالله شيخ احمد شاهرودي بود كه رديهاي بر مرام و مسلك بابيان نوشته بود. (همان، ص228)

هيأتهاي موتلف اسلامي به موازات گسترش نفوذ بهاييان، بر آن شدند تا دو نفر را مأمور تحقيق و پژوهش پيرامون بهاييان كنند تا از اين طريق ضمن آگاهي بر نحوه عملكرد اين فرقه، تمهيدات لازم را براي تربيت كادري زبده از جوانان، براي مقابله فكري با بهاييان فراهم آوردند. به همين خاطر، شيخ محمود حلبي و سيدعباس علوي، مأمور براي كار شدند. اما سيدعباس علوي بعد از مدتي همنشيني با اعضاي فرقه مذكور، به تدريج دين و ايمان خود را از دست داده و در شمار معتقدان و كمي بعد در زمره مبلغان بهايي درآمد. اين مسأله باعث شد كه مذهبيون، خطر گسترش فرقه مذكور را جدي تلقي كنند و به همين خاطر به اقدامات و عميقتري در اين خصوص دست زنند. (سياستگريزي و ترويج جدايي دين از سياست، حسن پناهي، روزنامه جمهوري اسلامي 9/8/81)

شيخ محمود حلبي تا پيش از كودتاي 28 مردادؤ در عرصه سياسي و مذهبي فعاليت داشت و جزو مبارزان ملي شدن صنعت نفت به شمار ميآمد. در مورد او گفتند كه همان دوره پرچمي در دست و لباسي آماده رزم بر تن داشت و بر ايواني در مشهد ايستاده بود و مردم را به مبارزه عليه انگليسيها فرا ميخواند و خود نيز حركت ميكرد تا ديگران در پي او بيايند. (آيتالله حلبي، چهره نيم قرن تفكر رازآلود مذهبي، عمادالدين باقي، جامعه 5/12/76) اما اين همه شور و هيجان به واسطه بروز اختلاف بين رهبران نهضت ملي شدن صنعت نفت به يكباره فروكش كرد. برخي نيروهاي مذهبي از ادامه فعاليتهاي سياسي نااميد شدند و كمكم زمينه مناسبي براي بروز ايدهها غيرسياسي و پرداختن به مسايل صرفا مذهبي و ديني در بين برخي از فعالان پديدار شد و آنان به اعتقاد رسيد كه ميبايست، عرصه سياست را به سياستگذاران بخشد و هرچه سريعتر خود را از اين مرحله نجات داد و تنها بايستي به امور ديني پرداخت و دل را به آداب و رسوم و مناسك و مراسم مذهبي خشنود ساخت تا شرايط براي ظهور امام زمان(عج) فراهم شود.

اين تفكر كمكم طرفداراني براي خود پيدا كرد و بسياري از عناصر فعال سابق با پيروي از اين بينش در ترويج تفكر جدايي دين از سياست كوشيدند. نمونه بارز اين عناصر ريمن نخعي بود. وي كه در خانوادهاي بهايي به دنيا آمد و در ضداطلاعات ارتش خدمت ميكرد و سابقه فعاليت در حزب ايران و همكاري با افرادي نظير شاپور بختيار، الهيار صالح، ابوالفضل قاسمي را داشت، پس از حوادث ملي شدن صنعت نفت، از عرصه سياست كنارهگيري و به سمت روحانيون و نيروهاي مذهبي گرايش پيدا كرد و با ايجاد «كانون تشيع» به شدت از ايده جدايي دين از سياست و پيروي از خط ولايت و امامت شيعه تأكيد ورزيد. (نسلي مأيوس از حركت و انقلاب، مجموعه مقالاتي از نشريه راه مجاهد، انتشارات راه مجاهد، ص 17)

اين نوع نگرش، در فعاليتهاي انجمن تبليغات اسلامي نيز ديده ميشد. اعضاي اين تشكل بر جنبههاي غيرسياسي عملكرد خود تأكيد ميورزيدند.

در چنين فضايي، شيخ محمود حلبي نيز خود را از عرصه سياست كنار كشيد. وي با اينكه در فهرست كانديداهاي مجلس هفدهم شوراي ملي قرار داشت و خانه او محل رفتوآمد نيروهاي منتسب به جبهه ملي بود، بعد از بروز اختلاف در بين سران نهضت، در آخرين روز اسفند 1330، زادگاه خود را ترك و به تهران مهاجرت كرد و در خيابان لرزاده و ميدان حسنآباد، محفلي را تحت عنوان انجمن ضدبهاييت تشكيل داد كه بعدها در سال 1336 نام «انجمن حجتيه مهدويه» را به خود گرفت. (www.meisaml.com، گفتگو با طاهر احمدزاده در خصوص انجمن حجتيه)

انجمن مذكور براي نظم يافتن بيشتر فعاليت خود، اساسنامهاي را به شرح ذيل تنظيم كرد؛

مقدمه: به منظور فعاليتهاي علمي و آموزشي و خدمات مفيد اجتماعي، با الهام از تعاليم عاليه اسلام و مذهب شيعه جعفري براي پرورش استعداد و تربيت انسانهاي لايق و كاردان و مقيد به تقوي و ايمان و اصلاح جهات مادي و معنوي جامعه، مؤسسهاي به نام (انجمن خيريه حجتيه مهدويه) به قصد صد در صد غيرانتفاعي به شرح زير تأسيس ميشود.

فصل يكم: اسم، موضوع، هدف، مركز و مدت و دارايي

ماده اول: اسم مؤسسه (انجمن خيريه حجتيه مهدويه ) است كه اين اساسنامه به اختصار انجمن ناميده ميشود.

ماده دوم: موضوع و هدف: منظور از تشكيل انجمن، اجراي اموري است كه ذيلا شرح داده ميشود:

تبليغ دين اسلام و مذهب جعفري و دفاع علمي از آن با رعايت مقتضيات زمان به روشهاي مختلف زير:

1ـ تشكيل كنفرانسها و سمينارهاي علمي و ديني در نقاط مختلف كشور با رعايت مقررات عمومي

2ـ چاپ و پخش جزوات و نشريههاي علمي و ديني با رعايت قوانين مطبوعاتي كشور

3ـ تأسيس كلاسهاي تعليم و تدريس اخلاقي و معارف اسلامي با رعايت مقررات عمومي

4ـ ايجاد كتابخانه و قرائتخانه و اماكن ورزشي با رعايت قوانين مربوطه

5ـ انجام امور خيريه عمومي و مساعدت فرهنگي مؤسسات اسلامي و اخذ تماس با مجامع مشابه بينالمللي با نظر مقامات ذيصلاحيت

6ـ تدارك جلسات آموزشي به منظور تربيت افراد براي مناظرات و مباحثات علمي، ادبي و مذهبي در محافل اسلامي با رعايت مقررات

7ـ تأسيس هر نوع مؤسسه فرهنگي نظير دبستان، دبيرستان، مدارس عاليه و پرورشگاه با رعايت قوانين

8ـ ايجاد هر نوع مراكز درماني نظير بيمارستان و درمانگاه با رعايت مقررات وزارت بهداري

9ـ تبصره

تبصره 1ـ موضوع و هدف انجمن، ثابت و تا زمان ظهور حضرت بقيهالله امام زمان «ارواحنا فداه» لايتغير خواهد بود اما برنامههاي آن با توجه به شرايط زمان و نياز جامعه، ميتواند بر اساس حفظ هدف ملي و رعايت مقررات اين اساسنامه تغيير و يا تعميم شود.

تبصره 2ـ انجمن به هيچوجه در امور سياسي مداخله نخواهد داشت و نيز مسؤوليت هرنوع دخالتي را كه در زمينههاي سياسي از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گيرد، بر عهده نخواهد داشت.

ماده 3ـ مراكز انجمن در تهران است و صندوق پستي شماره براي مكاتبات آن در اختيار ميباشد. در صورت اقتضا هيأت مؤسس ميتواند با نظر مقامات ذيصلاحيت، نماينده گروه يا شعب انجمن را در تهران يا ديگر نقاط، اعم از داخل يا خارج كشور داير نمايد و افراد نيكوكار را به نمايندگي انجمن براي اجراي اهداف اساسنامه به خدمت دعوت كند. (ماهيت ضدانقلابي انجمن حجتيه را بشناسيم، بينا، بيتا، ص79)

شايد مهمترين فراز اين اساسنامه، تبصره دوم از ماده دوم فصل يكم آن باشد كه انجمن، اعضاي خود را به مداخله نكردن در امور سياسي دعوت ميكند. اين مسأله بعدها باعث چالش اعضاي انجمن با نيروهاي منسوب به خط امام شد. انقلابيون كه تنها راه مبارزه عليه طاغوت و ظلم و ستم را ضديت با نظام استبدادي و رژيم شاهنشاهي ميدانستند، به هيچ وجه دلايل و توجيهات اعضاي انجمن را براي مداخله نكردن در امور سياسي نميپذيرفتند. انجمن نيز به هيچ روي قصد عقبنشيني از مواضع خود را نداشت. بنا به گفته علياكبر پرورش، عضو سابق تشكل ياد شده، انجمن از اعضاي خود تعهدي مكتوب، مبني بر عدم فعاليت سياسي ميگرفت. (ولايتيهاي بيولايت، محمدرضا اخگري، زمستان 1367، ص 25)

انجمن براي اين كار دلايل خاص خود را داشت و براي آن توجيه شرعي ميآورد. به اعتقاد ابوالقاسم خزعلي؛ چون مسأله بهاييت، امري خيلي مهم براي مسلمانان بود آنها سعي كردند كه در انقلاب شركت نكرده و به اين مهم بپردازند، چون فكر نميكردند، انقلاب پيروز شود. اجازه فعاليت سياسي به افراد انجمن داده نميشد و علت آن هم اين بود كه افراد اگر بخواهند كار سياسي بكنند، سازماندهي انجمن پاشيده شده و ديگر نميتواند با بهاييت مبارزه كند و در ضمن چون اين حركت، نشأت گرفته از فتوي مرجع انجمن (آيتالله خويي) بود، آنها از نظر شرعي نيز اشكالي در كار خود نميديدند. ( در شناخت حزب قاعدين زمان، عمادالدين باقي، ص58)

شيوه غيرسياسي رفتار كردن اعضاي انجمن، بعدها از مهمترين چالشهاي بين نيروهاي انقلابي و آنان پس از پيروزي نهضت و استقرار نظام جمهوري اسلامي شد.